دستانم گرم است
تنم مبتلا به خلسه ای تاریک...
چراغ روشن است
چتر ما آسمان و
آسمان هم که بارانیست
در گیرِ یک احساس پابندیم
رفته ایم و کسی ندانسته ست
کی ؟ کجا؟ با که ها؟ رفتیم!
تو
بذر دیگری بپاش ، باغبانِ هستی بخش
ما بذر های عبث و هرزیم.
درنگ کن
اندکی ببین حال خسته ی ما را
ما سالهاست
همگی اسیرِ یک دردیم.
بودهن دریس
ZibaMatn.IR