ما خریدنِ خرس های قرمزو
بستنِ روبان هایِ قرمز،
دور تا دورِ جعبه های رنگی را بلد نیستیم
اما
برای او که جانمان است
همه ی غذاهایی که دوست دارد را می پزیم
آنگونه که عشقمان میان آن
قابلمه ی مسی قُل می زند
ما خزیدن میان کافی شاپ های کم نور
با آن آهنگ های خارجی را بلد نیستیم
اما غروب که می شود
گویی گمشده ای داریم که هر دم
مثل همان دمنوشِ عصرانه
انتظارش را می کشیم
ما جیبمان یاری نمی کند
دسته گل های میلیونیو
سورپرایزهای ریز و درشت هدیه کنیم
اما ،تک شاخه ای که
به نشانه ی عشق گرفته ایم
خشک شده روی دیوار خودنمایی می کند
ما کلمه های قلمبه سلمبه گفتنو
سفر به گوشه گوشه ی دنیا را تجربه نکرده ایم
اما پشت به پشت هم با تعصب و غیرت
خشت خشت خانه مان را بنا کرده ایم
پس شاید این دوست داشتنی ترین
اعتراف ما باشد
ای عشق گوش کن
تو تمام گناه شیرین منی...
ZibaMatn.IR