ما مثل دو رودیم که راهشان ز هم جداست
ما مثل خطوط موازی که وصالشان به انتهاس
..
ما دو کبوتریم ولی نه کنار هم درون یک قفس
یکی جلد دست اصغرو دیگری عاشق امام رضاس
....
ما همیشه در پی انتهای ماجرا و قصه ایم
کاش میگفت به ما کسی ، عشق بدون انقضاس
...
ما همان دو مهره ی شطرنج چوبی سیا سفید
یکی در مسیر درست و دیگری در مسیر اشتباس
...
گاهی میان این دو راه انتظار می کشم ببینمت
درست مثل بغض کوچکی میان غرور و التماس
ستوده
ZibaMatn.IR