ماندهام در حسرتِ چشمانِ ماهافروزِ تو در شبی که ظلمتش دزدیده چشمانِ مرا اشکها با یاد تو در سینهام دریا شدند هر نسیم از سوز دل میبرد آوایِ دعا رفتنت چون باد برگم را ز شاخه برد و رفت سایهات هم سر نکرد ای مه به مأوایِ وفا هرچه فریاد...