متن شاعران معاصر
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات شاعران معاصر
این روایت که تمام شود
می رقصد
شکوفه ی سیب
برسطر اوّل
وَ می تکاند آستین از غم.
سپر می اندازم در برابرت، زیرا
حریف چشم تو هرگز نمی شود دلِ من.
اگرچه دریا دریا گریستم ،امّا
شده ست تشنگی شوره زار، حاصلِ من
هزار کوهِ یخی قد کشید در شعرم
نداشت معجزه ای آفتاب مایلِ من
به غیراز آینه هرگز قبول باید کرد
نبود حتّی یک آشنا، مقابلِ من
اگر چه منتظر زخمِ واپسین بودم
نماند برسرِ عهدی که بست، قاتلِ من
به شِکوه لب نگشودم تمام عمر از تو
شبیه بُغضی در پرده ماند ، مشکلِ من
آینه را برعکس بگیر
چشمهایت را پشت سر بگذار
موهایت را به دیوار آویزان کن
ببین
دنیا هنوز هم کج است
درختها وارونه راه میروند
ابرها روی زمین می خوابند
کبوترها سکه میاندازند
برای گدایانی که در آسمان دعا می کنند
عزیزم
به خودت نگو:
"من کافیام!"
سایهات میخندد
کفش...
دوباره وقت قرار است و بینِ عقربه ها
به شوقِ دیدنِ تو ،جنگ تن به تن شده است.
بَدُل به باد شدم، دلخوشم به اینکه مرا
بهشتِ موی پریشان تو، وطن شده است
شکسته پشت دلم زیرِبار چشمانت
قبول کن که نگاهت کمر شکن شده است!
برای من آغوشِ تو پیرهن شده است
فراتر از پیراهن شده ست، من شده است
برای من آغوشِ تو پیرهن شده است
فراتر از پیراهن شده ست، من شده است
شکسته پشت دلم زیرِبار چشمانت
قبول کن که نگاهت کمر شکن شده است!
بنا نبود که لب وا کنم، یقین دارم
به لطف تو دلِ من تشنه ی سخن شده است
که تا تو را...
دیشب به روی دفترِ دریا گریستم
اشکم به ته رسید، دلم را گریستم
مانند کوزه ای که شده گونه هاش تر
بر شانه های دخترِ دنیا گریستم
وقتی که زد به سینه ی من ماه دستِ رد
با چشم های غرق تمنّا گریستم
دیدم تمام شهر به من پشت کرده...
تا صبح، قطره قطره به روی مزار خود
بی تو شبیه شمع، سراپا گریستم.
در این شب سیاه طلوع کن.
فریاد ما اینجا در قفس محبوس است ،
بیا و باز کن این قفل زمستان دلگیر را.
بیا که ظهورت نوری است در تاریکی در
این شبهای بیقرار.
و چه زیبا بهاری شود آنروز که بیایی.
صبر می کنیم تا آفتاب برگردد.
شب که ماندنی نیست.
زمانی که سرما به جانمان زده است ،
باور داریم به صبحی نو،
در فصل رویش لاله های بیقرار.
رویا می بافیم با شعله های آتش درون.
احساس لحظه های بعد خزان را بهار می داند و بس
توای هیزم شکن!دست ازسرم بردار! باورکن-
-ندارد جسم من تاب و توان، زخم تبر کافیست
از کدام تباری؟
که شکسته ای طلسم خواب را
حتی اگر بیفتد از نردبان ستارهِ
ماه.
مریم گمار ۱۴۰۳/۷/۲۰
نشسته ام
بر تکلم نگاهت
که جا گذاشته
هزاربوسه
بر پیشانی آینه
و بهم می ریزد بازی شب را
مریم گمار ۱۴۰۳/۷/۲۰