شعر دردناک
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات شعر دردناک
از باغ و فصلِ غنچه، یک عمر خار دیدیم!
در خوابِ سبز فردا، هی گرگ و مار دیدیم!
از آرزو سرودیم، در مرگ قد کشیدیم
از اشتیاق گفتیم، اما دچار دیدیم!
غم پشت غم همیشه، دنیا چه جای شومیست
از بیکسی کشیدیم... از روزگار دیدیم...
آنقدر مشت خوردیم در کوچههای...
سلام ای قلب صد پاره یِ بیصدا
که پنهان شدی پشت صبر و حیا
نه فریاد کردی ، نه شِکوِه گَری
فقط سوختی ، بی پناه از جفا
من از تبارِ خیالِ سوختهام، ای رب
ز خاکِ خامش و رؤیایِ رفته در دیوار
ز نسلیام که به پرواز دل سپرده ولی
به خاک خورد، در این سطرهایِ بیتکرار
قلم زدم به دلِ شب، که قصهای بنویس
شبیه آنچه نیاید دگر به تکرار
دلَم موزهست، پر از نقشهایِ خاکستر...
نه این دود
از دودکش است
نه این روشنایی
از خانهای گرم؛
دودِ سیگار است و
سینهی سوختهی یک کارگر
در چهارفصلِ زمستان!...
چگونه غذا از گلو پایین رود
وقتی
گذشتهی تلخِ سنگین را بالا میآوری؟
با هر قاشقی،
حفرهای در ذهن کَندی،
سر از سلولی دیگر درآوردی...
ای زندگی!
سر از دنیای تو درآوردم!
اقرار میکنم قاتل، من بودم
که با چاقوی «بودن»
به جانت اُفتادم
اقرار میکنم
که پنجره، که کبوتر،...
بـہ בوش کشیـבט هیچ بار ،سنگینے سخت تر از בلے کـہ از בرב سنگین شـבـہ سخت نیست،،
بـہ בوش کشیـבט בل پر בرב سخت است..