پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
تو یک دشت از نرگس و سوسنی!تو سرگیجه ی یاس و آویشنی! نگاه تو دریا! صدایت بهشت! پیام آورِ ناز و رقصیدنی! تو معشوقه ی قلب این شاعریخدایی و شاید به شکل زنی! ببین! واژه هایم خجالت کشید...تو از وصف در شعر، هستی غنی! و من تا ابد دوستت دارم وتو «تنهاترین» آرزوی منی! ◻️ شاعر: سیامک عشقعلی...
لذت دنیا کم نبوداگر غم نبود....تهی از زندگیبا خیال توزنده ام...بی تردید آرزوی منیدل زندهبه امید دیدارتمی گذرانم ثانیه های مرده را...
آرزوی منیای کاش به گورت نبرم...
آخرین قصهی مگوی منیمثل آیینه روبهروی منیتو همانقدر آرزوی منیکه منِ بینوا امیدِ تواَم......