پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
دلم می خواست در مربع کوچکی از گذشته حبس می شدم ! جایی میان آغوش مادر گوشه ی امنی مانند بازوان محکم پدر !خانه ی عشقی که هیچ طوفانی تکانش نمی داد و سرسختانه فقط در حال نواختن آهنگ خوشبختی بود !...
آرام جانم!در روزهای بی قراریم ، ساحل امن من باشدر طوفان دریای زندگیامید آخر این چشم های مایوس بمانراستش را بخواهی ، نیاز این منِ نا آرام به تومثلنیاز موج های پر تلاطم دریاست به ساحلهر چیزی در این دنیا ، نهایتاً یک جا آرام می گیردکودک در آغوش مادردریا در پهلوی ساحلومن در کنار تو ...