پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
آنا گاوالدا:هر بار که میخواهم به سمتت بیایمیادم می افتد دلتنگیهرگز بهانه خوبی برای تکرار یک اشتباه نیست!...
آنا گاوالدا:از کسانی که همه چیز را محاسبه می کنند بترس و هرگز قلبت را در اختیار آن ها نگذار ؛ آن ها حساب عشقی که نثار تو می کنند را نیز دارندو روزی آن را با تو تسویه می کنند ......
آنا گاوالدا:در زندگی همیشه غمگین بودن از شاد بودن آسان تر است !ولی من اصلا از آدم هایی خوشم نمی آید که آسان ترین راه را انتخاب می کنند تو را به خدا شاد باش و برای آن که شاد شوی هر کاری از دستت بر می آید بکن ......
آنا گاوالدا:در خانه ای که آدم ها یکدیگر را دوست ندارند، بچه ها نمی توانند بزرگ شوند. اینطور نیست ؟نه نمی توانند !شاید قد بکشند، اما بال و پر نخواهند گرفت ... ! گریزِ دلپذیر...
آنا گاوالدا :به هرحال زندگیبگویی نگویی بلوفی بیش نیست ، نه؟میز بازی کوچک است ، کارت ها ناقص.. و آنقدر ضعیف به دست آورده ای که رغبت نمیکنی بازی را تا آخر بروی......
آنا گاوالدا:عشق مانند بیمار شدن است !نمی دانی چطور اتفاق می افتد ،عطسه می کنی ، یکهو می لرزیو دیگر دیر شده است ؛تو سرما خورده ای !...
آنا گاوالدا :مهم نیست در کجا زندگی می کنیمبلکه مهم این است که در چه وضعیتِ روحی به سر می بریم....
آنا گاوالدا :عشق بین ما همواره وجود داشتاما به سادگی و غیرقابل استفاده بود ، سنگین ، راکد در درون ما ، بیهوده و بی روح مثل یک جنایت یا مجازاتعشق ما چیزی جز صبری بدون آینده و انتظاری بدون هدف نبود......
زندگی همین است؛اراده ء راسخ تان را در ترک سیگار تحسین می کنید و بعد یک صبح سرد زمستانی تصمیم می گیرید چهار کیلومتر پیاده بروید تا یک پاکت سیگار بخرید!...
آنا گاوالدا :زندگی را همانجا یاد گرفتم ، توی گل فروشیدسته گل های کوچک برای همسران و دسته گل های بزرگ برای معشوقه ها....
چقدر باید بگذرد تا آدمی بوی تن کسی را که دوست داشته از یاد ببرد؟و چقدر باید بگذرد تا بتوان دیگر او را دوست نداشت...؟ آنا گاوالدا من او را دوست داشتم...
آنا گاوالدا :از کسانی که همه چیز را محاسبه می کنند بترس و هرگز قلبت را در اختیار آن ها نگذار !آن ها حسابِ عشقی که نثار تو می کنند را نیز دارند و روزی آن را با تو تسویه می کنند…...
آنا گاوالدا :عشق مانند بیمار شدن است ؛نمی دانی چطور اتفاق می افتدعطسه می کنی ، یکهو می لرزی و دیگر دیر شده است ، تو سرما خورده ای... ...
آنا گاوالدا :هر چه بیش تر بی اعتنایی می کردمبیش تر عاشقش می شدم ، و هر چه بیشتر عاشقش می شدم ، کم تر باورم می شدخود را ناتوان ، در بند و از دست رفته احساس می کردم ، بی حرکت ، تسلیم ! دوستش داشتم...
آنا گاوالدا :عطرها بی رحم ترین عناصر زمینند ؛بی آنکه بخواهی تو را می برندتا قعر خاطراتی کهبرای فراموشیشان تا پای غرور جنگیدی !...
آنا گاوالدا:- در خانه ای که آدم ها یکدیگر را دوست ندارند، بچه ها نمی توانند بزرگ شوند، اینطور نیست؟- نه، نمی توانند. شاید قد بکشند، اما بال و پر نخواهند گرفت ......
آنا گاوالدا :من آدم نرفتن امآدم دوست موندنیا اصلا آدم دیر رفتن امخیلی دیر...اما وقتی برمدیگه آدم برگشتن نیستمآدم مثل قبل شدن نیستمباور کن !...
آنا گاوالدا:گاهی بی هیچ بهانه ای کسی را دوست داری ،اما گاهی با هزار دلیل هم نمی توانی یکی را دوست داشته باشی !...
آنا گاوالدا :در خانه ای که آدم ها یکدیگر را دوست ندارندبچه ها نمی توانند بزرگ شوند ، شاید قد بکشنداما بال و پر نخواهند گرفت...
سردم است. مثل بچه ها گریه می کنم.دلم می خواهد هرجایی جز اینجا باشم.از خودم می پرسم با چه حالی برگردم خانه.رو به آسمان می کنم ؛ حتی یک ستاره هم در آسمان نیست.گریه ام بیش تر و بیش تر می شود.امیدم از همه جا ناامید شده. کاش کسی جایی منتظرم باشد...این انتظار زیادی است؟...
آنا گاوالدا :وقتی با خودم خلوت می کنممثل اینه که بیرون رفته باشمتو خودم گم میشم ، گردش می کنمدرونِ آدم خیلی بزرگه ! با هم بودن...
آنا گاوالدا :در خانه ای که آدم ها یکدیگر را دوست ندارندبچّه ها نمی توانند بزرگ شوندشاید قد بکشندامّا بال و پر نخواهند گرفت!...
آنا گاوالدا :همیشه از غمِ کسانی حرف می زنند که می مانند و می سازند ، اما هیچ وقت به غمِ آنهایی که می گذارند و می روند فکر کرده ای؟!...
آنا گاوالدا :باید یک بار به خاطر همه چیز گریه کردآنقدر که اشک ها خشک شوندباید این تن اندوهگین را چلاند و بعددفتر زندگى را ورق زد ؛به چیز دیگرى فکر کرد ، باید پاها را حرکت داد و همه چیز را از نو شروع کرد....
باید یکبار به خاطر همه چیز گریه کردآن قدر که اشک ها خشک شوندباید این تَنِ اندوهگین را چِلاندو بعد دفتر زندگی را ورق زد، به چیز دیگری فکر کردباید پاها را حرکت داد و همه چیز را از نو شروع کرد آنا گاوالدا من او را دوست داشتم...
در زندگی همیشه غمگین بودن از شاد بودن آسان تر است ، ولی من اصلا از آدم هایی خوشم نمی آید که آسان ترین راه را انتخاب می کنند ، تو را به خدا شاد باش و برای آن که شاد شوی ، هر کاری از دستت بر می آید بکن...!...
باید یک بار به خاطر همه چیز گریه کرد. انقدر که اشک ها خشک شوند، باید این تن اندوهگین را چلاند و بعد دفتر زندگی را ورق زد. به چیز دیگری فکر کرد. باید پاها را حرکت داد و همه چیز را از نو شروع کرد.• آنا گاوالدا...
آموخته ام که وابسته نباید شد،نه به هیچ کس، نه به هیچ رابطه اى...و این لعنتىنشدنى ترین کارى بود که آموختم!...
می خواهم مثل تو باشم !یعنی زندگی ام را بکنم و دورادور دوستت داشته باشم ، نمی خواهم عشقم به تو دست و پایم را ببندد ...مگر چه چیزی را از دست می دهم؟ یک مردِ بزدل را؟ و چی به دست می آوردم؟ لذتِ گهگاهْ در آغوشِ تو بودن را ...آنا گاوالدا...
آنا گاوالدا :عشق مانند بیمار شدن است ؛نمی دانی چطور اتفاق می افتدعطسه می کنی ، یکهو می لرزی و دیگر دیر شده است ، تو سرما خورده ای......
آنا گاوالدا :حق اشتباه ترکیب بسیار کوچکی از واژه هابخش کوچکی از یک جمله ، اما چه کسی این حق را به تو خواهد داد ؟چه کسی به جز خودت ؟...
چقدر خوب است که همیشه در زندگیتانکسی را داشته باشید که حتی در نبودنش همباعث لبخندتان شود!...
در زندگی همیشه غمگین بودن از شادی آسانتر است. ولی اصلا آدمهایی که راه آسان را میروند دوست ندارم. تو را به خدا شاد باش و برای آن که شاد شوی، هر کاری از دستت بر میآید بکن !...
زندگی حتی وقتی انکارش میکنی، حتی وقتی نادیدهاش میگیری، حتی وقتی نمیخواهیاش، از تو قویتر است. از هر چیزِ دیگری قویتر است !...
من آدمِ نرفتنم ، آدمِ دوست موندن !یا اصلا آدم دیر رفتنم ، خیلی دیر ...اما وقتی برم ، دیگه آدم برگشتن نیستمآدم مثل قبل شدن نیستم ......
هر بار که می خواهم به سمتت بیایمیاد می افتد *دلتنگی* هرگز بهانه ی خوبی برای تکرار یک اشتباه نیست...
خوشحال باش دختر زیبای من !برو / بدو / پرواز کن / آرزو کن / بزرگ شو ! درد بکش یا خوشگذرانی کن / ولی زندگی کن !کمی زندگی کن...
عطرهابى رحم ترین پدیده هاى روى زمین اندبدون آنکه بخواهىتو را تا قعر خاطراتى مى برندکه براى فراموشى آن هاتا پاى غرور جنگیدى........!...
همه عاشق شدن را بلدنداما فقط تعداد کمی هستند که بلدندچگونه در عشق با یک نفر برای مدتی طولانی بمانند......
هر بار که میخواهم به سَمتَت بیایم،یادم میافتد که،دلتنگیهرگز بهانهِ خوبی برای تکرار یک اشتباه نیست...!...
همه عاشق شدن را بلدند، اما فقط تعداد کمی هستند که بلدندچگونه در عشق با یک نفر برای مدتی طولانی بمانند......