پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
اگه بری انگیزه ای ندارم واسه زندگی تومیدونی مجنونتم جون میدم پای عاشقی...
بیچاره قلب مجنون توعشقم شانس نداره ای وای توهفت آسمون نداره یه ستاره...
انبوه کشتگان شهرهای ویران سربازی بی سر در میدان کلاه خودی شکسته سویی دیگر سو قمقمه ای خالی و دریایی که عطش جنون را سیراب نمی کند این همه را رها کنغنچه ها پرپر شدند وعروسک ها بی مادر...
خدایه قلب عاشق بدجوری دردمیکنه تنهاخودت حبیبم میدونی که چی شده رفت واصلافکرنکردبدون اون چی میشم باخودش قلبم بردمن مجنون میمیرم نمیتونم قلبم ازعشقم پس بگیرم یه مجنونم که توی اوج جوونی پیرم...
چه باجون ودل کردی که یه مردشادوُسَرزنده پریشون وبی قراره مثّ یه مُرغ پرکنده...
لِیلیِ آن عِشق میشَومکه مَجنونَش تُو باشی️️️...
ای همقطارِ آخرین رویا کجایی؟ای بی تو من مجنون بی لیلا کجایی؟...
تو همان دلبر معروف دلم باشمنم آن دلداده مجنون و پریشان...
تاب دلتنگی نداردآن که مجنون می شود......
لیلا که شدی حرف مرا میفهمی مجنون تمام قصه ها نامردند...
از دل رودم یاد تو بیرون نه و هرگزلیلی رود از خاطر مجنون نه و هرگز...
مجنون به نٖصیحت دلم آمده استبنگر به کجا رسیده دیوانگیام...