تمام جهانم در یک واژه خلاصه می شود:
تو...
حس میکنم خیالت تکثیرشده عزیزم نمیره ازکنارم همینه که مریضم...
نمیذارم بدزده کسی قاپ دلت رودلم باتومی بینه تواین عالم بهشت...
آخ که چقددوست دارم طعنه نزن به احساسم آرزومه فقط باتوباشم وعشق بشناسم...
چه اصراری داری که خراب کنی همه چی رودلم وابستت شده یه عاشق میمیره بی تو...
حالاکه قلب من ازقلب توجداست انگاری جسم من بیهوشه توکماس...
حتی باپیامکت ازخودم بیخودمیشم تنهایی خیلی سخته انگاری بی توهیچم...
چشای توبه قلب من آرامش خاصی میده نمیتونم که ببینم قلبت باشه جایی دیگه...
وقتی که زنگ میزنی یه جون نومیگیرم خودت بهترمیدونی بدون تومی میرم...
میدونی بعدخدامن تورومی پرستم وقتایی که نباشی مسخ یادتوهستم...
مث هوای پاییزسرده رفتارت بامن حس میکنم که قلبت ساخته شده ازآهن...
هر چه گشتم لایقت پیدا نکردم نازنین
بی ریا و ساده میگویم فقط می خواهمت
اعظم کلیابی بانوی کاشانی...
دلم میخوادکه باتوبه رؤیاهام برگردم خودم میدونم خیلی به قلب توبدکردم...
لحظه ای که پیش منی عشق توفضاموج میزنه اتفاق زیبایی که علتش تورودیدنه...
چشمای تودل منوبه زانودرمیارن حتی خودت نمیدونی چه کارمیکنی بامن...
کاشکی چشمای توروهرگزندیده بودم کاری کرده هرلحظه توعشق توبسوزم...
قلب عاشق غرق شده تودریای نگاهت هرکجاهستی گلم خداپشت وپناهت...
من دارم احساسم به پای تومی ریزم اما تو حتی یه بار نمی بینیم عزیزم...
دلم میخوادحرفاش به گوشت برسونم فقط خدامیدونه آشوبیه درونم...
یه دنیاحرف نگفته توی دلم خونه کرده دلم عاشق کسیه که نگاهش بهم سرده...
دارایی من واین قلب عاشق عشقته آرزوی قلب من رسیدن به چشمته...
چراحال دلم رونمی پرسی عزیزم حتی واست مهم نیس که ببینی مریضم...
اگه یکی بیادوبااحساس توبازی کنه خوبه جوری رفتارنکن انگارکه چیزی نشده...
به حدی دوسم داری که توی ذهنم میخونی به حدی دوست دارم که تنهاخودتومیدونی...
بذارهمه بفهمن دلم پیش توگیره چشات می پرسته تاوقتی که بمیره...
ازلحظه دیدنت قلب من عاشق شده دیگه کنترلش هم ازدستم خارج شده...
مگه دلم دروازس که هرکی روجابدم دلم شکستس بازم نمیری ازخاطرم...