متن اشعار مریم گمار
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات اشعار مریم گمار
اکنون می توانم
پیاده شوم
از قطار زمان
و برگردم به شرجی گیسوانت.
به صفحه بعد می روم
تا کودکِ ابر
برسد به پاهای ترک خوردهِ کویر
و پنجره ای دل بسته
به بانوی نسیم
ومرا می برد به میهمانی نخل های سوخته
به تماشای مرثیه ها
می ریزد
از نگاهم
قطره
قطره
نور
بر سنگفرش رویا
آنجا که نواخته می شود
شعر
در جغرافیای چشمت
بگذار!
بگذرم از مویرگ های کلمه
کسی چه می داند
کدام ثانیه
کدام دقیقه
بند بند شعرم را شمرده؟
شاید
غبارِ قرن
زدوده شود
از آینه ی تقویم.
بگذار چشمِ پنجره
به نصفالنهارِ آفتاب گشوده شود
در این قرنِ تاریک،
تا اینبار
شهابی که میگذرد،
نامِ تو را بخواند.
نگاه کن!
هنوز...
واژه ای
نفس دارد
در سطر های نیم بند
بیاو شکوفه کن!
حالا
هر قدر
بلند شوم
از هجای نور
باز
صخره ی شکسته ی حافظه
جیغ می کشد
دریا را
مپاش نمک بر زخمِ آینه!
که درد می کشد
ریشه ی شعرم