سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
هرچه من بذرِ فراموشی بکارمآنچه می روید تویی🌱نقص از دانه و از زرع که نیستفطرتِ خاکِ وجودم همه از هستیِ توست اسماعیل دلبری...
هرچه که داری از من ست اما شکسته این دلمازمیز کارو صندلی تا کاغذ و تخت و قلممهمان شدی بر خوان من، آتش زدی بر جان منآرامش طوفان تو،این سایه ایوان منقمری پناه آورده بود بر شاخه ها و برگ منآواره اش کردی تو با ؛ امضای حکم مرگ منازمرگ همنوعان من ؛ جنگل سیاه پوشیده استگاهی تبر هم ناروا ؛ از خون من نوشیده استسوزاندی و کردی تباه ؛ اندام زیبای مرابرباد دادی عاقبت ؛ تو...آرزوهای مرادنیا نمی ماند چنین بر کام تو ای نازنین ...
. **نیایش فرانسوا آسیزى برای صلح** .خداوندا،مرا ساز صلحِ خویش فرما.که در جاى کینه، بذر *عشق* بپاشمو در وقت تقصیر، *بخشش* بیاورم.به گاه تفرقه، *یگانگی* ودر وقت خطا، *راستی*.آنجا که شک مى دمد، *ایمان* وآنجا که نومیدی، *امید*.در ظلمات، بادا که *نور* آورمو در غم، *شادمانی*. بار خدایا،باشد که بیشتر در پی *تسلّی* باشم، تا تسلّی؛ در جست و جوى *فهمیدن*، تا فهمیده شدن؛ و *دوست داشتن*، در جاى دوست داشته شدن. کهبا *دهش* است ک...
گوهرخودرامزنبرسنگهرناقابلیصبرکن...پیداشودگوهرشناسقابلیبذررادرشورهزاریکاشتنبیحاصلاست!صبرکنتایکزمینقابلیپیداشود......
بذر را در شوره زاری کاشتن بی حاصل است!صبر کن تا یک زمین قابلی پیدا شود.......
مجادله ، بذرِ شرّ است !...