شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
گول حلا نشکوفتهقورانخونی بال بال زنهسیفتالدس آو بگیتهولگ سوفره سر میجیک میجک زنه چوشم برا،مو چوطو بوخوسم؟ روشنایی پابمای. جواد رحمتی برفجانیگل /هنوز نشکفته /پروانه /بال بال می زند /زنبور /دس شسته /بر سفره برگ /مژه بر مژه /چشم براه/من /چگونه بخوابم ؟ /سپیده آبستن است....
دلتنگی رد پایت را در سینه میجویدتنهایی صدا میزند پاسخی نمیدهد خیالت...
دولادولا خزیده بنفشه تا کرانه رود،چمباتمهزده نشسته بیتاب در انتظار بهار....
پایان ندارد غصّهزبانه میکشد دلم،خاکسترِ اجاقِ زندگی فریادِ خاموشیست....
چرت میزند بیداریسنگسارِ وجدانست،خون پاشیده بر زمینآسمان اشک ریزانست....
نگاه ناگهانیتتیغ آفتاب بر خیال یخزده منست،اشارهای کافیست آبتنی میکنم دی ماه....