انتظار تو دلِ آشفته ام در حصار تو شد جهانم سراسر دیارِ تو شد زِ چشمت شراری به جانم فِتاد که سوزِ دلِ من غبار تو شد دمی دیدمت عمر معنا گرفت همه لحظه ها انتظار تو شد دل از هر چه غیر از تو خالی بُود خدا شاهدِ این...
ازدل شوریده حالم هیچ مپرس سخت از غوغای روزگار حال دلم آشفته است