متن دلنوشته های سعیده استوار
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دلنوشته های سعیده استوار
همیشه چیزای بد با حضور یه آدم خوب قابل تحمل می شن، مثلا فرض کن با اونی که دوسش داری تو ترافیک باشی، یا توی آسانسور گیر کنی، یا مثلا واست غذا درست کنه اما خیلی خوب نشده باشه، یا اصلا بری دنبالش نیم ساعت تو رو معطل کنه می...
دور از بغل تو، تموم دنیا به قفسه ی سینه م فشار میاره؛ سقف اسمون روی سرم سنگینی میکنه؛ خنده ها حرف ها، هیچکدوم احساسی ندارن. انگار احساس تو بودی و باقی چیزها انعکاس تو. انگار دنیا تو بودی و باقی ادم ها یاداور عشق تو. منو ببخش که علی...
هیچ وقت و هیچ وقت و هیچ وقت از ابراز محبت، علاقه و عشق صادقانه به کسی افسوس نخور
تو انسانی ترین شکل آدمیتت رو بروز داده ای و لایق تحسینی!
صادقانه مینویسم برات،
ازدور دوستت دارم
بی هیچ عطری،
آغوشی،
یاحتی بوسه ای
تنهادوستت دارم،
بقدر تمام نداشته هایم...🦋
دیوونه بود؛ یه شب که دعوا کرده بودیم برگشت بهم گفت : من نمیتونم هیچوقت تنهات بزارم، یه روز که واسه همیشه خواستی از پیشم بری منو بکار کف دست راستت، وقتی اون یارو جدیدیه اذیتت کرد موقعی که خواستی اشکاتو پاک کنی من از اونجا رشد کنم سبز شم،...
دلم میخواد به زمانی برگردم که آدم های دور و اطرافم را درست حسابی نمیشناختم ، همان موقع هایی که از ته قلبم دوستشان داشتم و با تمام وجود بغل شان میکردم و از درد هایم بهشان میگفتم و درد و دل میکردم بی آنکه بدانم روزی همون آدما با...
یه روز او نقدر عاشق بودم، که هیچ چیز نمی تونست منو بترسونه. سینه ام قرص و محکم از احساس، فکر میکردم در برابر همه چیز میتونم دووم بیارم. اما حالا جای خالی همون احساس بزرگ ترین خلاء ممکن رو روی روحم جا گذاشته. کاش راهی برای جبران اینا بود...
شب وقتی زیباست که بدانی یک نفر
یک جایی از این دنیا با تصویرسازیِ
آغوشِ تو به خواب رفته است !
و چه زیباتر میشود وقتی که آن یک نفر
همانی باشد که تو هم هرشب در
خیالِ خودت در آغوشش میگیری !
...Nazi...
باید بپذیرم
میان من و تو
فاصله ها بی نهایت اند...
باید بپذیرم
بی نهایت در هیچ عددی گنچانده نمی شود...
در گذرگاه زندگی
ناگهان
هم مسیر شدیم
تو مراد بودی و من مرید...
تو در فرود...من هم در فرود
کنار هم بودیم
شانه به شانه
چشم در چشم اما......
یہ سڪوتے هم هس ڪہ مال ِ بعد از شنیدنِ یہ سرے حرفاییہ ڪہ نباید میشنیدے!
ببین حسِ عجیبیہ!
بیرونش سڪوتہ ولے از درونت هے صدایِ شڪستن میاد..
17mordad🥀
📧 یکی بهم میگفت :
اگه تو تمام لحظات تصورش میکنی
اگر نمیتونی فراموشش کنی . . .
یعنی روحت تو اون آدم گیر کرده !
قشنگترین نوع دلبستگی همینه که روحت
گیر اون آدم باشه جوری که دلت بخواد تو
لحظه لحظه ی زندگیت تو خوشحالیت
تو شادیات تو...
وقتے دو نفر از هم جدا میشن
دیگہ نمیتونن مثل قبل
همدیگہ رو دوست داشتہ باشن...
چون بہ قلب همدیگہ زخم زدن...
نمیتونن دشمن همدیگہ هم باشن
چون یہ زمانے همدیگہ رو دوست داشتن
تنها میتونن آشناترین غریبہ براے هم باشن...
S...🕊🥀
وقتے تو نیستے . . .
شادے ڪلام نامفهومے ست !
و دوستت می دارم رازیست
ڪہ در میان حنجره ام دق میڪند
و من چگونہ بے تو نگیرد دلم ؟
اینجا ڪہ ساعت وآیینہ و هوا بہ تو معتادند !
S...🕊🥀
همه فکر می کنن من آدم برون گراییم که می تونم راحت با همه گرم بگیرم و خیلی ساده مشکلاتم رو تشریح کنم. ولی هیچکس نمی دونه که من اکثر چیزها رو نمی تونم بیان کنم؛ چون اصلاً قابل بیان نیستن. توصیف بعضی چیزا برام مثل توصیف یه رنگ جدید...
اینگونه که تو دستانم را رها کردی، یا نمی دانی سقوط چیست! یا نمی دانی چقدر بالا آمده ایم!...💔
...s
من نیاز دارم به کسی که وقتی کم حرف شدم و الکی و زیاد میخندم، وقتی تمرکز ندارم و سر به هوام، وقتی همش نگاهمو از بقیه میدزدم و به در و دیوار خیره میشم؛ بفهمه که حالم خوب نیست، بدونه که دارم تظاهر میکنم به نرمال بودن بخاطر همین...
بهش نگو تکلیف منو معلوم کن.
هر کسى خودش تکلیف زندگى خودشو معلوم می کنه. یعنى خودمون باعث می شیم لِه شیم، یا نشیم.
وقتى براى کسى مهم نیستید
برید.
نمونید.
لِه نشید.
خودتونو گول نزنین که کار داشت،
وقت نداشت، منظورش این نبود، حواسش نبود، از دهنش پرید، نه!...
احساس میکنم یه جایِ زندگیم راه رو غلط رفتم
ولی اینقدر جلو رفتم که دیگه انرژی برایِ برگشت ندارم
اگه فهمیدی مسیر رو اشتباه رفتی هیچوقت برایِ برگشت دیر نیست
حتی اگه برگشتن ده سال هم طول بکشه باید برگردی
نگو راهِ برگشت طولانی و تاریکه
نترس از این که...
اون دیالوگه که میگفت:
من هر روز همین قدر خسته ام.
فقط امروز حال و حوصله ی
گول زدنِ خودم و بقیه رو ندارم.
عمیقا میفهمم داره چی میگه...
...Saeideh...
♥️ℒℴνℯ♥️
♡پدر میگفت:
محبتت را به برگ ها سنجاق مزن
که باد با خود می بَرد...
محبتت را به آب جویی بریز
که با ریشه ها عجین شود...
ریشه ها هرگز اسیر باد نیست...
♡مادر میگفت:
پروانه ی محبتت را
به تار عنکبوتی بینداز که سیر نباشد...
محبتت را به...
این روزهایم به تظاهر می گذرد . . .
تظاهر به بی تفاوتی
تظاهر به بی خیالی
به شادی و به اینکه دیگر هیچ چیز مهم نیست
اما چه سخت میکاهد از جانم این نمایش . . .
...Saeideh...