پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
چشمان تو مانند سیاه چاله ایستکه مرا به درون خود می کشد...
قطره نیستانی از این اخگر ها را به جان منت بر دیدگانم می نهفتم بد کردی که این حوا را بی هوا به هوای لعل آمالی دروغین راهی سیاه چاله ای کردی که برون آمدن از خیالش هم بس محال است ......
نور غرق می شود در سیاه چاله چشمانت...چه احساساتی را آن طرف نگاهت پنهان کرده ای..؟!نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده...
فرض کن کل سیاره هات قابل سکونت باشه:)چه قشنگه اگه....بهارتو رو زمین تجربه کنیتابستون تُ توی سیاره زهره تحربه کنیپاییز تُ توی سیاره مریخ تجربه کنیو کل عمرتُ توی زمستون سیاره مریخ بگذرونی!و در اخر وارد سیاه چاله و محیط چند بعدی شی:)...
سیاه چاله است چال گونه ات رحم کن نخند...
من و تو و دو چشم سیاهتو از کهکشان دل من رد شدیمن افتاده ام در سیاه چاله ها...