شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
آدم هایی وجود دارند که جز در جمع نمی توانند سرگرم شوند.قهرمان حقیقی ،خود به تنهایی سرگرم می شود._شارل بودلر...
«باید کار کرد، اگر نگوییم از سر علاقه،دست کم از سر ناامیدی؛زیرا از هر جهت که نگاه کنیم،کار کردن از وقت تلف کردن کم تر ملال آور است.» شارل بودلر /قلب عریان (دفتر خاطرات شارل بودلر)ترجمه ی عظیم جابری...
همواره دو احساس متناقض در قلبم حس می کنم:وحشت از زندگی و اشتیاق به زندگی!...
شارل بودلر :و من در برابر آینههنر بی رحمانه ای را تمرین کردمکه دیوی در دم تولدم به من آموختنیاز به درد، برای خلق هوس های حقیقینیاز به خونین کردن رنج، با خاراندن زخم....
شارل بودلر:مدام باید مست بود، تنها همین. باید مست بود تا سنگینی رقت بار زمان که تو را می شکند و شانه هایت را خمیده می کند را احساس نکنی!مدام باید مست بود ......
برای اینکه هنرمند جهانی برای بیان داشته باشد ، ابتدا باید در این جهان واقع شود ، مظلوم یا ظالم ، استعفا یا عصیانگر ، مردی در میان انسانها باشد....
بگذار زمانی دراز ، درازبه درون کشم عطر موهایت راصورتم را به تمامی در آن فرو برمهمچون تشنه ای در آب یک چشمهو آن را با انگشتانم تکانی دهمهمچون دستمالی معطرتا که خاطرات در هوا پراکنده شوند...
عدم ازلی « بگویید، از کجا به سراغ تان می آید این غم غریببالارونده، همچون دریا از صخره ی تیره و برهنه؟»— آن هنگام که قلب مان همچون خوشه ی انگور فشرده شددریافت که زیستن درد است. رازی آشکار بر همه کس.رنجی بس ساده و نه اسرارآمیزو همچون شادی تان آشکار بر همه کس.پس رها کنید پرسش را ، ای زیبای کنجکاو!و ساکت شوید! هر چقدر صدای تان دلنشین باشدساکت شوید، ای غافل! ای روان همواره مسرور!ای دهان گشوده به خنده کودکانه...
برای آن که. . .برای آن که کفشی به پا کند،دخترک روح اش را فروخت،اما ،چه خنده آور است، خدایا!منی که همانند آن فرومایه،فریبکارانه اندیشه ام را می فروشمسربلند ومغرورمی بالم که نویسنده ام....
من قلب خویش را بین دو احساس متناقض می یابم وحشت از زندگی و ولع زندگی...