شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
پلنگِ خوش خیالِ شب !،ماهت را برده اندتو در این تاریکی،به کدام قابِ محال،روشندلی ! ؟ آرمان پرناک...
هر شاعردر آخرین روزهای پاییزبهاری می شوددر تخیل شاعرانگی هایش...
گفت:شاید شب، اجتماع سایه هایی باشد که از صاحبانشان خسته شده اند و میخواهند اندکی با هم ادغام شوند و تعهدشان به بدن هایی که به آن متصل بوده اند را از یاد ببرند.شاید به همین خاطر است که شب، شاعرانگی بیشتری دارد و تمنای بیشتری برای هم آغوش شدن!شاید این سایه هایمان هستند که به واقع عاشق میشوند نه خودِ ما.و شاید به همین علت است که عاشق آدمهایی میشویم که فکرش را نمیکردیم...در واقع، شبی، عاشق سایه ای شده ایم، برگشته ایم و صبح دوباره با بدنی ک...
میخواهم شاعرِ چشمانت بشوم .....قلمم از این همه شاعرانگی خودبخود می نویسد........