به تلخی میکند پاگیر با چشمان بس گیرا چنین است عهد مهرویان شراب تلخ،شِکر گیرا به انی میکشد لشکر , یمین مژگان یسار ابرو به گرداگرد آن خندق زنخدان میکند گیرا به گیسو صد کماندار و هدف چشمان رودرو قراول دار فوج اش را نگاه سرد و بس گیرا سپر...
رفتی؛ که عذابم بدهی؛ نیست مهم از بغض، شرابم بدهی؛ نیست مهم در بسترِ احساس، به جای نمِ آب صد جرعه سرابم بدهی؛ نیست مهم