پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
من تورا بارها دید زده ام در آینه بغل، اماحیف اشیا از آنچه می بینیم از ما دورترند!!ارس آرامی...
گفتند نگاه مستقیم هست حرام از آینه ی بغل تو را دید زدم !ارس آرامی...
بیا شیرازی وار همدیگر را بخواهیم!نه تو حال رفتن داشته باشی،نه من حال دل کندن!ارس آرامی...
گاه می خواهم بگویم دوستت دارم، ولیاین حواس مادرم بیش از فتا جمع من است!ارس آرامی...
(بوسه آنگاه قشنگ است که تمرین نشودبپری، ماچ کنی، جیغ کشد، در بروی)من پریدم که کنم ماچ و زند جیغ و سپس در بروملنگ دمپایی او سرخ و کبودم کرده است!!ارس آرامی...
دل با تو به ریش رقبا می خنددشادی ره غم ز هر طرف می بنددهمواره بهار، چار فصل عشق استتقویم به گور پدرش می خندد...
این روزا عمر عاشقی دوروزهایشالا پیر عاشقی بسوزهبلا به دور از این دلای عاشقکه جمعه عاشقند و شنبه فارغ!گذاشته روی میز من، یه پوشهکه اسم عشقهای بنده توشهزری، پری،سکینه، زهره، ساراوجیهه و ملیحه و ثریانگین و نازی و شهین و نسرینمهین و مهری و پرند و پروینچهارده فرشته و سه اختردو لیلی و سه اشرف و دو آذرسفید و سبزه، گندمی و زاغیبلوند و قهوهای و پرکلاغیهزار خانمند توی این لیستبا عدهای که اسمشون یادم نیست...