پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
صدای باد را بشنو که آواز کهنه ی غمگین می خواندمی داند که امروز تو را ترک خواهم گفتبرایم گریه نکن زیرا قلب من می شکندوقتی من راه می افتم که برومخداحافظ عشق منخداحافظ عشق من...
دیگه رویایی ندارمدیگه سیگار نمی کشمدیگه حتی داستانی ندارمبدون تو زشت و نا پسندمبدون تو کدر و پستممثل یتیمی در پرورشگاهمدیگه میلی به زندگی ندارم زندگی من از وقتی رفتی ایستادههیچی ندارمو حتی بسترم به سکوی ایستگاه تبدیل شده از وقتی رفتی من بیمارمکاملا بیمارممثل زمانی که مادرم شب ها بیرون می رفت و من را با نا امیدی تنها می گذاشتمن درد دارم. خیلی درد دارمتو می آیی و هیچ کس نمی داند کیو باز می روی و هیچ کس نمی داند کجا...