مسیر خانه ات را از حافظه ی کفش هایم پاک کرده ام غمگین نباش! خودت هم می دانی همیشه عکس تکی ِ تو زیباتر بود
کشتن که مقدمه نمی خواهد بگذار چاقو با گردن حرفش را صریح بگوید آبی که قبل از سر بریدن به گلویم می ریزی آتش وجدان ناآرامت را آرام می کند اما مهربان ترت نمی کند مطیع ترم نمی کند من یاد گرفته ام که در تسلسل روحم صبور بمانم حالا...