پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
هر زمانی کز فراق ات رنجِ دوران می کِشممی نشینم چند ساعت خوب قلیان می کشمارس آرامی...
من حسادت می کنم بر لوله قلیان توطعنه بر من می زند یارت به من لب می دهدارس آرامی...
کافه چی! در رگِ قلیانِ من انگور بریزبر سرش آتشِ خونخواهیِ تیمور بریزشبِ جشن است بگو تا همه بشکن بزنندبشکن اندوهِ زغال و به دلش نور بریزمنویِ رقص ببر هرکسی از راه آمدرویِ هر تخت نُتِ تمبک و سنتور بریزجایِ نعناع و هلو، طعمِ لبِ یار بدهبوسه یِ تلخی از آن دلبرِ مغرور بریزقهوه یِ تُرک تر از چشمِ بلایش برسانتهِ فنجانِ مرا فالِ شر و شور بریزشاه ماهیِ قشنگی سرِ آن میز آمدحجله برپا کن و بر رویِ سرش تور بریزچه بهشتی شده ...
خرابم قهوه چی! قلیان برایم بار کن لطفاًسری اش را پراز سوغاتی خوانسار کن لطفاًبخوان آوازخوان! دارد دلم آرام می گیردبزن تار و همین تصنیف را تکرار کن لطفاًشش وهشتی بزن، شادم کن؛ امشب سخت غمگینمبخوان! آزادم از این بغض لاکردار کن لطفاًغریبم قهوه چی اما گمان کن اهل این شهرمبه رسم مشتریهای خودت رفتار کن لطفاًبگو تا غربت بعدی، چه مدت راه باید رفتاگر دور است قربانت! نگو! انکار کن لطفاًمرا امشب اگر رفتم که هیچ، اما اگر ماندم...
چشم هایش قهوه ای بود و به حق فهمیده امقهوه از سیگار و قلیان اعتیاد آورتر است......
چشمهایش "قهوه" ای بود و به حق فهمیده ام"قهوه" از سیگار و قلیان اعتیاد آور تر است...
اگر سیگار یا قلیان میکشید، حتما چای نبات بخوریدتاثیری نداره ولی تو این هوای سرد میچسبه، تو گروههای دیگه هم منتشر کنید اونام استفاده کنند...
عطر سیبزیر درختقلیان...
مادر گله می کند از چای که بی طعم استتلویزیون از قلیان که سرطانزاست و چه و چهمن اما فکر می کنمچه عشاقی که در قهوه خانه هابه هم آمیختنددست بسته و مو ْی بسته و لب ْبستهبا همین چای و قلیان زپرتی.....