پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
تراشیده بودم سرِ خودنویسکه ازتو بگویم ولی پا ندادتمامِ غمم ماند در قابِ مغز دوخط ، دفتر کهنه ام جا ندادسکوتم قدم زد درون گلو ترک های خود را بغل هم نکردمُهمّاتی از ضامنِ انفجار سَرِ زا ، کشید و عمل هم نکرددر این ماجرای تبانیّ درد تحمل ندارم، پُرم، پر شده همه شعرهای کپک خورده اممیان سرم باغ تومور شده کجا مانده بودی ویار زمین که بعد از تو آدم به انسان رسیدبرای جهان بینی گاوها کتاب علوفه به حیوان رسید ...