متن انتظار شیرین
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات انتظار شیرین
روزی از پشت این شب تار
با یک بغل نور میپیچی
در بن بست تنهایی من
میدانم...
تو هیچ چیز عجله نکن.
وقتش که بشه انجام میشه.
بذار همه چى در جاى درستش قرار بگیره.
برای مرصاد، نوهی عزیزم
مرصاد، ای روشنی چشمان ما
امسال
قدم به سرزمین قشنگ پیشدبستانی گذاشتی
با کولهپشتی کوچکت
که پر از رویاهای رنگارنگ بود
نور دیده ام
میبینم که دستان کوچکت
مداد را تازه یاد گرفته
و با نقاشیهای کودکانهات
جهان را تازه میکنی
هر خطی که میکشی
قصهای...
می رسد روزی که
شانه های نجیبت
تمام خستگی هایم را،
لحظه های سنگینم را،
از پا افتادگی هایم را،
و شبهای بی آغوشم را جبران کند
من آن بارانم که اگر بیایی...
رویشِ جوانهها را نشانت میدهم.
اگر تلخ است کام کوهکن با دوری شیرین
به عهد خود وفا کرده اگر عهدش شکر دارد
خواهے کـہ بـہ کام בل بگرבב בنیا،
مشتاق رسیـבن بـہ کسے باش.
کـہ مشتاق رسیـבن بـہ تو باشـב.
بمان کـہ وصل توام،בر سینـہ آرزوست.
تمام جانم בلتنگ בیـבار توست.
باران اشک را،
بر دل شکستهٔ شب میبارم
و در گوش کر او
وعدهٔ روزهای بهتر را میدهم
زیر آسمان شهری که
مردمانش در حسرت صداقت میسوزند!
در شبی مهتابی از امواج نور
در میان مردمی بینا و کور
یا خزانی خالی از فریاد و شور
این وصال
روزی فرا خواهد رسید...
کاش یارم، از سفر برگردد و،
شورشی دیگر بگیرد باورم!
شوق دیدار تو...
تا این زمان خسته و پژمرده ولی زنده نگه ام داشته.
دلم هر لحظه تو را می خواهد،
آری تو را،
گاهی با خود می گویم دروغ است و نمی شود،
باز هم آوای درونم خبر آمدنت می دهد و با تو بودنم،
دلخوش به اینکه ی روزی در کنارم باشی ، قصه ی عشق بخوانیم در کنار هم،وبا هم بودن،...
تو را
تا مرزِ رویا
میخواهم هنوز
🌴🍃🌴🍃
ای موعود خدا!
میشود آیا؛
که بوی شیرین مویت را،
در سراپردهی جان هوادارانت،
پرواز دهی؛
و از شمیم خوش رخسارت،
مشام جان مشتاقانت را،
عطرآگین سازی؟
اگر روزهای خوب آمدند و من نبودم به یاد بیاور که صبور و غمگین چقدر برای روزهای خوب منتظر بودم
کوچه هم مانند من دلتنگ هست وبی قرار
کوچ کرده با پرستو نغمه ی شیرین یار
من برای دیدنش لحظه شماری میکنم
شاهدم این تیک تاک ساعت شماته دار
با آمدن صبح
دلم دنبال بهانه ای است
که با تو باشدتمام لحظه ها و ثانیه های روز را
حتی در خیال
حتی به اندازه ذره ای دلخوشی
آری ذره ای دلخوشی
دلخوش به اینکه تو می آیی
و جهانم با تو پر می شود از تمام تو
غـروب که می شود
احـساس می کنم چـقدر
بیـنِ تو
و بیـنِ دلِ تنـهای من فاصله است
و چقدر آمدنت خواب است و خیال
اما با طلوعِ دوبارهِ آفتاب
منتظرت می مانم
تا که بیایی
صبح من ازحنجره تو طلوع میکند
منتظر است که صبح بخیر را بشنود