پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
امان از گریه های زیر بارانامان از زخم های نارفیقانامان از روزگار، از حال این شهر پریشانامان از این هوای غم گرفتهدلم از عالم و آدم گرفتهتمام کوچه های شهر را ماتم گرفته..._برشی از ترانه...
زخم بی حسابدور از تو عمری همدم پیمانه هایمآتش به جان گوشه میخانه هایمشمعم که در شب های تار بیقرارانپرتو فشان ساحت پروانه هایمآن برگ پائیزی که گرم پیج و تابمآن بوف سرگردان که در ویرانه هایمدرگیر زخم بی حساب نارفیقانآشفته حال محفل بیگانه هایمگاهی که با عشق تو لبریز جنونمزنجیری و همصحبت دیوانه هایمبار غمت را می کشم منزل به منزلدر کوله باری روی زخم شانه هایمای نرگس شهلای تو درجام هستی-شهد شراب آلوده مستانه ها...
در خیالم خاطرات آن زمستان مانده استجای پای رفتنت در آن خیابان مانده استبسکه دستان جدایی دست سردم را فشرددستم از لمس دگر دستی، هراسان مانده استهیچ گنجشکی نمی فهمد زمان پرزدناز چه ترسی شاخه ام این گونه لرزان مانده استبار دیگر اشک هایم بی قراری می کنندبار دیگر گونه هایم زیر باران مانده استمثل ابراهیمم اما قصه ام برعکس اوست کعبه ام از دست اسماعیل ویران مانده است(یاری اندر کس نمی بینیم یاران چه شد؟)چارسویم دشنه های نار...