پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
تو را من چنین می بینم سرابی و خیالی تو را من چنین می پندارم غباری و گردبادیتو را من چنین در می یابمگمشده و ناپیداییتو را من چنین می نگارمنادری و نایابی ...ساناز ابراهیمی فرد...
غرق سکوتم بی تو بی تابم ، نمی آیی ؟کابوس ودرد است زندگی ، خوابم نمی آیی ؟تو نیستی ! دورم ز باران وجودت ، گلهمچون کویرخشک و بی آبم ، نمی آیی ؟در موج توفانهای عشقت غرق گردیدمراه نجاتم ! من به گردابم ، نمی آیی ؟از دور میبینم تورا ، مثل سراب استیتن خسته من، رنجور و بی آبم ، نمی آیی؟امروز در مدح تو میخوانم غزل ، آریگلواژه ی نایاب ، نایابم ، نمی آیی ؟محمد خوش بین...
لب های تو لب نیست ! عذابیست الهیباید که عذابی بچشم گاه به گاهیدر لحظه دیدار تو ، گفتم که بعید استچشمان تو من را نکشاند به تباهیلب های تو نایاب تر از آب حیات استتو سوزن پنهان شده در خرمن کاهیاین کار خدا بوده که یکباره بیفتددر تنگ بلور شب من مثل تو ماهیای شاخه نبات غزل حافظ شیراز !معشوقه ی مایی چه بخواهی چه نخواهی...
زندگی کردن ،نایاب ترین چیز در این دنیاست !بیشتر آدمها فقط زنده هستند...