گلوی انتظار خشک است واژه های تنهایی آرام و بی صدا انتطار را فریاد می کشند.
باد که می وزد طعم بوسه را با خود می برد ولی یادش را بر گونه و لب ها به جا می گذارد در کدامین تند باد پنهان شده ای
به دنبال سایه ی درختی در کویر بودم سکوت حضورت داد دلم را دو چندان کرد در سایه درخت تنها .
چشم به راهند مسافران در ایستگاه عشق به انتظار