شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
خواب دیدم دستهایم خالی از گیسوی توستخوب شد با عطر مویت پا شدم، کابوس بود...
و خواب کابوسی که هر شبمی گیرد از منچشمان تو را...
غرق شد شناگر/دریا ابی بود و ارام/بادکابوس های ساحل را می شمرد....
موریانه نه! این کابوس تبر استکه درختمان را ذره ذره می خورد...
-بس که خمیازۀ فریاد کشیدم،دیریست ؛خوابهایم همه کابوس، همه فریادند…...