متن پیروز پورهادی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات پیروز پورهادی
مست خرابات..
همه درخواب و تو بیدار زمانی
همه مستند و تو هوشیار نهانی
همه مینوشن و خاموش و فراموش و
تو را مست خرابات نشانیست
خنده های خوشرویست..
شانه میزند مویی
با دو دست خود سویی
خنده های او زیباست
خنده های خوشرویست
مادرم را گفتم..
گفتم که سبو شکسته ای تو
بر جان و دلی نشسته ای تو
گفت او به هزار خنده بر لب
بر گونه من نشسته ای تو
آغوش تو پیوستم..
آشفته دلی دیدم
یک بوسه ز او چیدم
پیچاند به خمش ابرو
آخر پسندیدم
خندان شد و چون ماهی
بر سینه من آهی
چون ماه شبان سوزی
تصویر تو برچیدم
گفتا که منم مستم
خندیدم و پیوستم
گفتم که تو را مهریست
آغوش تو پیوستم
که شدم مست خرابت..
تو که هستی که شدم مست خرابت
منم آن عاشق دیوانه خطابت
چه صنم داری و دل برده از ما
که غزل تاب نیاورده به خوابت
تو که هستی
که مرا عهد ز پیمانه شکستی و نفس در نفس افتاده در این وادیه پنهان نشستی
تو...
هجران کشیدم..
مستانه غزل گفتی مستانه شنیدم
مستانه به چشمانی آغوش کشیدم
مستانه بخوان بازم مستانه بخوانیم
مستانه هزاران شعر هجران کشیدم
بر راه تو بنشستم..
از کوچه گذر کردم و با شوق نظر کردم
چشمان تو را دیدم صد بوسه بدر کردم
دیدم که غزل خوانی و تصویر تو برجانی
افتاده به چشمانی و آن سینه سپر کردم
گفتم که تو را مستم گفتا به تو پیوستم
گفتم که سبک بالی...
بر قبر تو بنشستم..
از کوچه گذر کردم و با شوق نظر کردم
چشمان تو را دیدم صد بوسه بدر کردم
دیدم که غزل خوانی و تصویر تو برجانی
افتاده به چشمانی و آن سینه سپر کردم
گفتم که تو را مستم گفتا به تو پیوستم
گفتم که سبک بالی...
که بر جان تو بنشیند..
خروشان میشود گاهی..
هزاران قطره باران
به ضرب آهنگ زیبایی
که بر جان تو بنشیند
چشمه بود و عشق بود و بوسه باران
نوای دلنشینش بر من و یاران
ابرازش کنی..
عشق پایانی ندارد که تو آغازش کنی
شور و شوقی در من و سازش کنی
عشق را خواندند در روز ازل
تا که بر معشوقه ابرازش کنی
می نوشی و می نوشم..
می نوشی و می نوشم از باده ناب تو
از شعر و غزل هایت از جام شراب تو
از مستی چشمان و گیسوی پریشان و
از خمره زیرین و آن چشمه ناب تو
می نوشی و می نوشم از باده ناب تو..
نوش ها عشقست...
زاده اردیبهشت..
زاده بارانم و در شوق بهارانم
زاده اردیبهشت.. آن مه تابانم
زاده لبخند تو و زاده عشقم
زاده تصویر تو آن پاک سرشتم
خوش باشد و گوارا..
ساقی ز چشم یاران پر کن شراب ما را
جامی به این قشنگی خوش باشد و گوارا
خدا باشد..
سلامت میکنم جانا سلامی خوشنوا باشد
برای عاشقی چون تو نشانی از خدا باشد
سلامت میکنم جانا که انفاسش نسیم صبح
به روی دیده و چشمی شکوهش مبتلا باشد
سلامت میکنم جانا شعور شعر ناپیداست
که قصد من اگر گفتم خدا باشد خدا باشد خدا باشد
بی همتاست..
به نام خالق هستی که بی همتاست
کریم و مهربان مستی که بی همتاست
به نام خالق هستی که نام دوست
درون سینه پیوستی و بی همتاست
که آن طاقت ندارم..
سلامت نور چشمست که بر جان میگزارم
کلامت درد عشقیست که آن طاقت ندارم
قاب عشق..
میشود گاهی سراغ عشق را از تو بگیرم
مات و مبهوت و درون چشمهای تو بمیرم
میشوم هر بار من غرق نگاهت
میشود این بار فریادت بگیرم
میشود در خاطرات تو قدم زد
میشود آغوش زیبایت بگیرم
میشود چشمان تو پر از ستاره
نوری از آن ماه تابانت...
جوانی..
او میرود زچشم و ما در پی ش دوانیم
او خنده بر لبان و ما در پی نشانیم
جوانی می رود ما در پی او
اسیر و پای و در بند و می او
جوانی می رود با خاطراتش
اسیر ذهن و ما هم درگه او