پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
بسم الله الرّحمن الرّحیمتویی آفتاب منصوب بر آسماننور تو باشد آشکار در دل جهانتو یی ستاره ای در سحرگاهانزیر سایه تو روشن میشود کارواندر عشق و وفا نباشد بهتر از ما رنگ تویی بوی تو در دست شانبا نگاهت چون ستاره های آسماندل را به راه عشق و محبت کشاناین شور و امید را در دل مردمانبا شعله ی عشقت بر افروزشانالسلام علیک یا ابا عبدالله الحسین...
کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیشکی روی ره ز که پرسی چه کنی چون باشی...
کاروان دستخوش رهزن بیگانه شدستساربان، این روش قافله سالاری نیست...
اگر چه قافله سالار کاروان شدهایخبررسیده که هم دست یاغیان شدهایقرار بود که چون کوه پشت من باشیولی عمیقترین درهی جهان شدهای......
در نبودت به کسیباج ندادم هرگزکاروان نیست که *دل*هر که به جایت آید...!...