پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
در چشمان اتآفتاب می چرخد و می چرخدبر می گردد بر لب منتا شعری بسرایمبهاردر چشمان ات آشیانه کرده استچشم اتپرندگان را پرواز می دهد...
گاو است چشم امچشم گاوی امدارد می چرددر چراگاه سبز چشم توسیر نمی شوداز نگاه سبز تواز سبزه نگاه تو...
میان این زمستان درون برف و باران من سینه سرخه ام یک سینه سرخپَر می کشم روی برف ها سوز سرما سینه ام را می سوزاند پر و بال ام را تند باد می شکند درون قرنیه ی چشمان من بهار سر سبز شعله می کشدوقتی سرخی را بر روی سینه ام می بینم یکباره یاد گل سرخ می افتم تو نمی دانی کهچطوریدارم تقلا می کنم درون برف تا به بهار برسم تا به بهار برسم !* سینه سورخه : نام پرنده ای است بومی در گیلان که در غرب گیلان به آن « زی زا » هم...
کلمات لباس مشکی پوشیده اندگویندمشکی رنگ عشق است گویماز مشکی بالاتررنگی نیست روزگار مشکی ما راکدام دست با قلم مومشکی کرده است...
:گاو است چشم امچشم گاوی امدارد می چرددر چراگاه سبز چشم توسیر نمی شوداز نگاه سبز تواز سبزه نگاه تو...