شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
هر چند که عمری همه از بوسه نوشتند من عاشق آن اخم پر از ناز حبیبم...
مردی یعنی توی اَخم هاش نگات کنه و یهو لبخند بزنه.....
خرابم می کند با اخم و با لبخند می سازددلم را برده معماری که فکرش را نمی کردم...
سنگم، اما به خدا اخمِ ظریفی کافیستناگهان ذوب کند قلبِ دماوند مرا......
دزدیده اند از لب تو خنده را مگر؟با اخم خود کجای جهان را خریده ای؟!...
زندگی همانند آینه است اگر اخم کنید او هم به شما اخم خواهد کرد ، اگر به او لبخند بزنید ، آنجاست که به شما خوش آمد میگوید ......
گویا که جهان بعد تو زیبا شدنی نیستحتی گره اخم خدا وا شدنی نیست...