شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
می خندم، امّا مثل سیر و سرکه می جوشممی خندی و مثل همیشه سرد و خاموشم تا بند ساکَت می نشیند بر سر دوشتیک آسمان غم می نشیند بر سر دوشم با هر قدم من در دل خود اشک می ریزمپیراهن تنهایی ام را باز می پوشم باشد برو! هرگز فراموشت نخواهم کردهرچند می دانم که از حالا فراموشم یادت بماند، بی تو من تنها نمی مانمهر شب تو را در خواب می گیرم در آغوشم بعد از تو چایی پشت چایی سرد خواهد شدبعد از تو دیگر قهوه ام را تلخ می نوشم تو ...
دوباره در دل بی تاب مان تکان افتادو عشق آمد و مثل خوره به جان افتاددر این زمانه که تلخ ست کام شادی هاتو اتفاق قشنگی که ناگهان افتادبه چارگوشه ی دنیا خبر رسید امشبو راز مخفی ما بر سر زبان افتاد"ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس"... نه!که ماه مجلسم امشب از آسمان افتادمنم! همان که برایت از عاشقی می گفتشناختی ام؟ ها... چه زود یادتان افتاد!!کنار من بنشین و به خنده لب وا کنغم زمانه نخور، چایت از دهان افتاد......
شب رسید و درد عشقت باز هم شدت گرفتمثل دندان درد، شب ها یاد آدم میکنی......
شب رسید و درد عشقت باز هم شدت گرفتمثل دندان درد، شب ها یاد آدم می کنی!...
شب رسید و درد عشقت باز هم شدّت گرفتمثل دندان درد ، شب ها یادِ آدم می کنی...!...
یک نفر آمد و سهم ِدل ِتنهایم شدآمد و علّت ِبیداری ِشبهایم شددل به او بستم و چشم از همه کس پوشیدمسبب ِدلخوشی ِامشب و فردایم شدبس صدا کرده ام او را عسلم انگاریاسم او باعث ِشیرینی ِلبهایم شدشاعرم کرد غم ِچشم ِسیاهش آخربهترین سوژه ی اشعار ِغم افزایم شدغزل اندر غزل از اسم ِقشنگش گفتمزد و گل واژه ترین واژه ی غمهایم شدبعد ِهر شعر و غزل گریه عجب میچسبد!!گریه اصلاً نمک ِشعر و غزلهایم شد......
دزدیده اند از لب تو خنده را مگر؟با اخم خود کجای جهان را خریده ای؟!...
کاش میشد رفت و گم شد در دل پاییز سرد بوی باران را تنفس کرد، عطر آمیز شد...
آنقَدَر دیر آمدی تا عاقبت پاییز شدکاسه ی صبرم از این دیر آمدن لبریز شد تیر دیوانه شد ، مرداد هم از شهر رفتاز غمت ، شهریور بیچاره حلق آویز شد...
آنقدر دیر آمدی تا عاقبت پاییز شدکاسه ی صبرم از این دیر آمدن لبریز شد...