پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
رنج دنیا،فکر عقبا، داغ حرمان ، درد دلیک نفس هستی به دوشم عالمی را بار کرد...
هرچه غم، ذهنِ مرا خسته و مغشوش کندیک نفر هست به درد دل من گوش کند......
درد دلهایت را به کسی نگو زیرا یاد میگیرند از کجا دلت را به درد آورند ...باور کنید عین حقیقته به حرفم گوش کنید...
بنشین رفیقتا که کمی درد دل کنیماندازه ی تو هیچکسی مهربان نبود!...
یه وقتایی چقد کم میشه مرهمهمون وقتا که درد دل زیادهیه وقتایی میخوای دیوونه باشیمیبینی توی شهر عاقل زیاده...
می برم این روزها نا م ترا آرام ترتا بمانم در شمار عاشقان گمنام ترنیستی فرصت برای درد دل کردن کم استدرد دل باشد برای دردهایی عام تر...
عادت ندارم درد دلم را،به همه کس بگویم...پس خاکش میکنم زیر چهره ی خندانم...تا همه فکر کنند...نه دردی دارم و نه قلبی.....
بنشین رفیق...تا کمی درد دل کنیم...اندازه تو هیچکس مهربان نبود......