سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
عشق تو میکشاندم شهر به شهر، کو به کومهر تو می دواندم پهنه به پهنه، سو به سو...
هنوز نقش وجود مرا به پرده هستینبسته بود زمانه، که دل به مهر تو بستم...
دلم به مهر تو صد پاره باد و هر پاره هزار ذره و هر ذره در هوای تو باد...
از کیمیای مهر تو زر گشت روی منآری به یمن لطف شما خاک زر شود...
با من بمان و سایه ی مهر از سرم مگیرمن زنده ام به مهر تو ای مهربان من!...
جان و دل کردم فدای مهر تو خاک پایت باد سر تا پای من...
رنگین کمانِمهرتوستدانهِ دانهِ اشعارممریم گمار...
امشب دلم هوای آن کافه را کردهکه چایش از مهر توو قندش محبت تو باشدو تنها مشتری کافه من باشم … ....
تا به دل مهر تو دارمبیمی از پاییز ندارم...