پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
دم دمهای غروب دنبال دلم می گردمدر کوچه هایِ تنگِِ خاطراتمآنجاها که؛ به هم گره خورده بودن!!!آه می گردم.....آه می گردم....زیر درختی بزرگدر میان ترانه ی مادرخیلی وفتها تنورش گرم نبوداما دلش گرم بودمیل پختن ؛ماندن ..سبز شدناز چشمهایش می بارید....برمی گردم ....مادرم؛کوچه های تنگ؛با اشکهایم.......