پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
رفتم، مرا ببخش و مگو او وفا نداشت راهی بجز گریز برایم نمانده بود...
گریزی از تو ندارم هرانچه هست تویی .....️️️️...
خاطراتنه مجال گریز مى دهندنه رخصت خلوتىخاطرات روح تو را مى درنددر رخوت سرد روزهایتچنان بارانى ات مى کنندکه برگ ریزان سهم تو مى شود....
ز خود چگونه گریزم؟که بار خویشتنم...