سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
من اولین نگاهم که به جهانِ هستی افتاددر آغوشِ مادرم بودماما ،کمی آنطرف تر مردی صورتحسابِ بیمارستان به دستاین طرف و آن طرف می دویدمن اولین بار که یک متر از جهان را پیمودمدستم میان دستانِ مادرم بوداما روبرویم مردی عاشقانه نامِ مرا میخواندمن اولین بار که نرمیِ شانه را روی موهایِ دخترانه ام حس کردممادرم شانه به دست بوداما کَمکی آنطرف تر مردی میخوانددخترم زینب خاتون زلف داره مثل کمونمن اولین بار که با آن مدادِ سیاهِ نرم مشق میک...