اه ..داغی به سینه مهمان است تب این داغ سخت و سوزان است رنج و درد و غمم فراوان است آخر این قصه شرح هجران است پدر خوب من کجا رفتی؟ پر پرواز، تا که وا کردی مرغ جان را زتن رها کردی قصد معراج تا خدا کردی!! عیش و...
خنده بر لبهای نرگس شد حرام روزهایش تیره چون شبها مدام تلخ شد شیرینی روز پدر زهر شد دنیای او دائم به کام بانوی کاشانی اعظم کلیابی