متن الههی احساس
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات الههی احساس
از غصّه ها آزرده ام؛
از گریه ها پژمرده ام؛
از دستِ غم بر گُرده ام،
صد زخمِ کاری خورده ام؛
امّا هنوز احساس را،
دستِ جفا نسپرده ام!
شاعر: زهرا حکیمی بافقی (کوتاه سروده ها)
درکم کن و، ترکم نکن؛ یار/
تر کم نشد چشمم برایت/
بنگر چه سان با جان نشسته/
سرتاسرِ حسّم به پایت/
شاعر: زهرا حکیمی بافقی (بندی از یک چهارپاره)
بکش دست از سرم یارا؛ بکش یا بر سرم دستی
لبالب کن مرا از باده یا خالی کن از مستی
نوازش کن مرا با مِهر؛ یا... درگیرِ غم ها کن
هر آن گونه، که می خواهی، تو با حسّ دلم تا کن
دلم رقصد به هر سازی، که می سازی...
سرشار از احساس است،
شعرِ زندگی با تو؛
وقتی که:
صبح،
از مَطلعِ آفتابگردانِ بوسه هایت،
شکوفا می شوم؛
و شب،
در مَقطعِ شب بوی آغوشت،
آرام می گیرم!
زهرا حکیمی بافقی
کتاب گل های سپید دشت احساس.
تسبیح خداوند را می توان:
در حق حقِ مرغِ حق؛
در هوهوی باد؛
و در سرورِ سروِ آزاد،
پیدا نمود!
زهرا حکیمی بافقی، برشی از یک دل سروده، کتاب راز و نیاز.
تسبیح خداوند را می توان:
در وزن آهنگ کبوتران؛
که با تکرارِ حجم صدای خود،
نغمه ی «بغ» می گویند؛
و خدای را می جویند،
دریافت!
زهرا حکیمی بافقی
برشی از یک دل سروده
کتاب راز و نیاز
آن شب که ماهیِ دلت، بی خواب و خور بود
دریای احساست، چقدر آبی و پُر بود
در برکه ی داغ و، عطشناکِ دلِ من
پیوسته ماهیِ تپش، سرگرمِ سُر بود
آبِ محبّت را دلم، می کرد، احساس
آبی که بس شفّاف بود انگار، کُر بود
در سینه ات، آتش...
از دلِ شب، تا به مهرِ بامِ عشق*
بود بیدار این دلِ همگامِ عشق
در شبِ شور و تپش، افتاد بر
ساحلِ سینه، صدای گامِ عشق
زیر و رو می کرد و آشفته، مرا
هر تپش؛ با هر نفس، آلامِ عشق
دردی از جنسِ محبّت، در دلم
نقش بست از،...