عاشقت شده ام، آن قدر که دست هایم، شعر شوند قلم روی کاغذ بلغزد، سپید شوم! وقتی حنجره ام، از بازدم تو، جان می گیرد عاشقت شده ام، تا انگشت هایم نامت را، با پنج هجای کشیده روی ورق پاره های قلبم، تا کند! کنار انگشت هایم دوست داشتنت، بریزد!...
مهربانیت را مرزی نیست یقین دارم فرشته ای قبل از آفرینش قلبت را بوسیده...
کاش می دانستی یک زن از لحظه ای که دوستت دارم می گوید از لحظه ای که بوسیده میشود از لحظه ای که به آغوش کشیده میشود، دیگر خودش نیست می شود تو میشود با هم بودن... آن لحظه که ترکش می کنی دو نیم اش می کنی و یک...