صبح به خیر های تو، روزم را زیباتر می کند و نگاهت عشق را ... باز هم بگو سلام! تا بوسه ام، عطر ناز شب بو بگیرد در آغوش تو چه محشری ست، دیدن بارانِ پشتِ پنجره! آن زمان که در گوشم از رنگ زندگی سخن می گویی! خنده می...
عصرانه ی من همین لبخندهای یواشڪی توست ڪه ریزریز می شود، بر لبانت به ڪامم شهد می ریزد تا با نگاهم تو را تا به آخر ببلعم این عشق در رگ های من پخش می شود تمام شریان هایم را به خودت گره زده ای
عاشقت شده ام، آن قدر که دست هایم، شعر شوند قلم روی کاغذ بلغزد، سپید شوم! وقتی حنجره ام، از بازدم تو، جان می گیرد عاشقت شده ام، تا انگشت هایم نامت را، با پنج هجای کشیده روی ورق پاره های قلبم، تا کند! کنار انگشت هایم دوست داشتنت، بریزد!...
ارابهٔ خورشید در دست توست هر صبح ؛ از آن سمت نیایش عشق طلوع می کند بر باران بوسه هایت...!
"صبحانه ام"میل لبخندهای تو دستانت را به دستانم گره بزن می خواهم یک زمستان را عاشقانه در میان عطرِ نرگس پیراهنت گرم کنم!
بهار بی حضور لبخندهایت کابوس تمامی فصل هاست می خواهم دوستت داشته باشم شکوفه، بهانه یِ رویشِ نفس هایِ سبزِ تو و تو پیراهنی، که بر تنِ فصل ها عشق می پوشاند ...
نمی توانم بهار را در جیب هایم بگذارم! می توانم دست های تو را در دستانم نگه دارم چشم هایت را در نگاهم بریزم! لبانت را بر لبانم بنشانم و با عطر بهار، و قلبی پر از صدای تو به خیابان عریض تابستان کوچ کنم ...
. و عشق، شروع ماجرای لبخند های توست که با صبح، آغاز می شود .... ️️️
صبح ️ حلول لبخندهای توست و سحر از نگاهت... طعم روزه می گیرد! ️️️
مرا بخوان... موسیقی عشق، به لب هایت می آید... دوست داشتن را، باید بوسید... با ملودی لب های من... بر نت لب هایی ... که ساز می زند، تو را…
بگذار ، بگویند: تو را دوست دارم مگر، دیوانگی شیرین نیست، براے چشم هاے تو؟!
هرروز به شوق تُ ، بهانه دست خورشید می دهم تا بیدارم کند من تمام لبخندهای عاشقی را ازلب هایت می نوشم جرعه جرعه... چه تکرار زیبایست هر روز صبح بیدار شدن باخورشیدنگاهت، باخنده های تُ ...! ️️️
از سایش لبانت بر لبانم جرقه می زند عشق! و من به دست چینی تمشک های سرخ روی می آورم! شیرین تر از آن چه کامم را شکر ریز می کند، از بوسه های تو ...
آسمان چشمانت که مهتابی می شود شب آرام آرام، از راه می رسد آرامش می بارد از نگاهت به وقت مهتاب ستاره ها، گل لبخند را روی لبانت نقش می زنند، نقره فام و من آرامش را می نوشم از زمزمه مهتابی چشمانت ...
. و عشق، شروع ماجرای لبخند های توست که با صبح، آغاز می شود ... ️️️
شب را در آغوشم بپیچ می خواهم در... نَفَس هایت متولد شوم.!️ ️️️
صبحانه ام، میل لبخندهای تو ... دستانت را، به دستانم گره بزن! چشمانت را، به چشمانم بیاویز! می خواهم، یک زمستان را عاشقانه در میان عطر نرگس پیراهنت، گرم کنم!!!️ ️️️
ربنای دستانم را، به دست دعا، گرفته ای! و من حاجتم را به وقت افطار، با عشق تو، گشودم تا بند بند جانم، تو را کنار محراب خدا، صدا بزند ...
می شود جهان را در آغوش کشید هر صبح که عشق از زیباییِ خورشید گونه ی رُخت جان می گیرد...
جھان بر مدار لبخندهای تو زیبا می شود هر صبح که با افق نگاهت عشق را بر حریم آغوشم می گشایی ...! ️️️
صبح آغاز ماجرای جدیدی ست از دوست داشتنمان وقتی طلوع چشم های تو شهر دلم را گرم می کند
صبح تنفس هوای توست گرم لبخندهایت عشق که سر می رسد، از چشم هایت عسل می ریزد می نشیند، بر لبانم غرق لذت می شود، دوست داشتن دلی که دارد جانم را شیرین می کند ... ️️️
من و تو در پاییز دست در دست نسیم همنوای باران می رویم تا خودِ عشق تا به اوج بودن جایی از این کره ی خاکی، که من و تو ما بشویم ... ️️️
می شود جهان را در آغوش کشید هر صبح که عشق از زیباییِ خورشید گونه ی رُخت جان می گیرد! ️️️