نیست زیر خاک آسایش، طلبکارِ تو را...
ای خوش آن عید کزآن شاه و گدا خوش باشند... سرمد
هرجا که حبیب است به پهلوی رقیب است ...
هرچه می بینم سراغی از خیالت می دهد...
لستُ وحیداً ؛ وحدتی معی... تنها نیستم ؛ تنهایی ام با من است...
اثر پای تو را می جویم ...
من بی تو زندگانی خود را نمی پسندم..
دست به جان نمی رسد تا به تو بر فشانمش
زِ ما بودی جدا بودَن روا نیست...
خموشی صحبتِ خاصی ست، با خود خلوتی دارم... لاهیجی
به غیر از خانمان سوزی مقامی نیست عاشق را...
آنجا که هیچ نیست ، به یاد بیاور که دوستت دارم....!
لب لعل تو جانم می نوازد....
بی عشق زیستن را جز نیستی چه نام است..
شوربختی بین که در آغوشِ دریا سوختم
اشتیاقی که مرا زنده نگه داشت تویی...
من از تو روی نپیچم گرم بیازاری ...
نیست خوش تر زسر کوی تو دیگر جایی...️ _بسطامی
با هر چه بود انسِ تو جای تو همان است.. . _لاهیجی
ذره ی خاکم و در کویِ تواَم جایْ خوش است...
در بلا هم میچشم لذّاتِ او ...
خرم آن خانه که باشد چون تو مهمانی در او...
همه چیزم شده و هیچ مرا یادش نیست
جانم بسوختی و هنوزت کم است این...؟