ای کم شده وفای تو این نیز بگذرد...
یک سینه حرف هست؛ ولی نقطه چین بس است...
با سنگدلان یار مشو ، می شکنندت ...
زندگی، بی تو پُر از غم شدنش حتمی بود... صباغ نو
صبحِ نوروز از رُخت کسبِ سعادت می کند️
شِکوه در مشرب ما سوخته جانان کفر است ...
هر که می گرداند از ما روی، ممنونیم ما...
جانا دلم ببردی در قعرِ جان نشستی..️
کام جان تلخ شد از صبر که کردم بی دوست...
دارد همه چیز آنکه تو را داشته باشد
عاقبت عشق به یک خاطره می پیوندد...
من شیشه ریزه ام، حذر از پای مالی ام
برای حجمِ آغوشت تمامِ عمر می جنگم ...️
از برم رفتست و با او گرم گفتارم هنوز...
من کنارِ تو تماشایی شدم...
در دلم آهسته می گرید کسی...
خویِ من کِی خوش شود بی رویِ خوبت ای نگار؟
ای جان چو رو نمودی جان و دلم ربودی...
سختم آید که به هر دیده تو را می نگرند
از هرآنچه که تو را از آغوش من دور می کند بیزارم...!
کفاف ِ حسرت ما را زمین نخواهد داد ...
عالم پر است از تو و خالی ست جای تو...
بی عشق زیستن را، جز نیستی چه نام است..؟
من بی تو دست از این سر و سامان کشیده ام ...