دوزخِ نقد است دور از وصل جانان زیستن...
اگر منم که دلم بی تو سر نخواهد کرد...
تنهای تنها
پُرْ بی کسیم؛ ناچار بر خویش مهربانیم...
مارا همه شب نمیبرد خواب...
چون تو جانان منی جان بی تو خُرّم کِی شود؟!️
ز خود چگونه گریزم ؟ که بار خویشتنم ...
لب بر لبم بنه که نواهاست در دلم...
آغوش تو ای دوست درِ باغِ بهشت است...
جهان اگر برپاست هنوز کسی / کسی را دوست دارد اگر چه دیر اگر چه دور...!
چه فرق می کند تو در کدام فصل بیایی بیا بهار می کنم جهان را !
هیچکی تورو قد خودم دوست نداره
تنها دارایی دلنشین منی
بعضی وقتها تو قهوه میسازی بعضی وقتها قهوه تو رو !
من + تو ما نمیشود محشر میشود
تو قرار منی من بی قرار تو
روز دخمل مبارک