شرمندتم جوانی تو را چه سینگلانه میگذرانم
دل پیش کسی باشد و وصلش نتوانی لعنت به من و زندگی و عشق و جوانی...
از زندگانی ام گله دارد جوانی ام!! شرمنده جوانی ام از این زندگانی ام!!
خیال دیدنت چه دلپذیربود... جوانی ام در این امید پیر شد! نیامدی و دیر شد...
عهد جوانی گذشت، در غم بود و نبود نوبت پیری رسید، صد غم دیگر فزود
پیری وجوانی پی هم چون شب وروزند ماشب شدو روز آمدو بیدارنگشتیم
تمام عمر، صرف عبور از گذرگاه جوانی میگردد.
من اصلا نفهمیدم جوانی یعنی چه؟ من یک راست از بچگی به سن کهولت رسیدم!
من اصلا نفهمیدم جوانی یعنی چه؟من یک راست از بچگی به سن کهولت رسیدم.