شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
رسمِ دلدادگی این بود؛ رهایم نکنی؟یا؛پس از آن بی خبری؛ باز صدایم نکنی؟!شیمارحمانی...
تو،با صفای خاص وجودت؛با نوای سازِ تار و پودت؛در کنارم بمان و،زیباترین داستان های دلدادگی را،برایم بخوان،با مهر... زهرا حکیمی بافقی...
در کنارم که هستی/آرامشی محض/با من است/لحظه هایی ناب/رقم می خورد/در بستر دلم/بی تاب نمی شوم از/ماورای بغض ناکِ دلتنگی/پرتاب نمی شوم/به ناکجای پرتگاهِ خستگی/و زندگانیِ پرشوری/جاری می شود/در پهنه ی ناپیداکرانِ رویایم/زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)...
آمد و کمی در صندلی انتظار نشست نگاه کرد و دل ربود بعد گفت اسم تان چیست ؟ اسمم را گفتم و بعد رفت ... مدتی است اسم تان چیست صوت گوشهای من شده است ......
اول شدممدال عشق برگردنمآویختآزمون دلدادگی...