شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
کیست که مرهم نهد بر دلِ مجروحِ عشق...
هزار سال برآید همان نخستینی...
مقدار یار هم نفس چون من نداند هیچ کس...
از همه باشد گریز وز تو نباشد گزیر...
بیا که در غمِ عشقت ،مشوّشم بی تو...
دل قوی دار که بنیاد بقا محکم از اوست...
که گرچه رنج به جان می رسد امید دواست...
محبوب منی با همه جرمی و خطایی...
عمرم به آخر آمد عشقم هنوز باقی...
ببین و بگذر و خاطر به هیچ کس مسپار...
بر یاد بناگوش تو بر باد دهم جان...
من چرا دل به تو دادم که دلم می شکنی...
آدمی نیست که عاشق نشود وقت بهار...
زمستان است و بی برگی بیا ای باد نوروزم...
به کسی نگر که ظلمت بزداید از وجودت...
دوست ما را و همه نعمت فردوس شما را...
دمی با دوست در خلوت به از صد سال در عشرت...
خوش می روی به تنها تن ها فدای جانت...
رشکم از پیرهن آید که در آغوش تو خسبد...
به نقد اندر بهشتست آن که یاری مهربان دارد...
تو را که دل نبود عاشقی چه دانی چیست...
قدر وصالش اکنون دانی که در فراقی...
یا دوا کن یا بکش یک بارگی...
کس نگذشت در دلم تا تو به خاطر منی...
عاشقان کشتگان معشوقندهر که زنده ست در خطر باشد...
با دوست کنج فقر بهشت است و بوستان...
ماهی که بر خشک اوفتد قیمت بداند آب را...
مرا به عشق تو اندیشه از ملامت نیست...
یارب از هر چه خطا رفت هزار استغفار...
ترسم چو بازگردی از دست رفته باشم...
عمر ضایع مکن ای دل که جهان می گذرد...
چه کرده ام که به هجران تو سزاوارم...
چون تو دارم همه دارم دگرم هیچ نباید...
هنوز دیده به دیدارت آرزومند است...
عاقل آن است که اندیشه کند پایان را...
نظر از تو برنگیرم همه عمر تا بمیرم...
وه که جدا نمی شود نقش تو از خیال من...
عشق در دل ماند و یار از دست رفت...
بوی بهشت می گذرد یا نسیم دوست...
مقدار یار همنفس چون من نداند هیچ کس...
ور هیچ نباشد چو تو هستی همه هست...
ای روی دلارایت مجموعه زیبایی...
قلم به یاد تو در می چکاند از دستم...
غیر از خیال جانان، در جان و سر نباشد...
بسیار خلافِ عهد کردی، آخر به غلط، یکی وفا کن......
روز وصال دوستان دل نرود به بوستانیا به گلی نگه کند یا به جمال نرگسی...
قصه به هر که میبرم فایدهای نمیدهدمشکل درد عشق را حل نکند مهندسی...
هنوز با همه بدعهدیت دعاگویم...
ذوقی چنان نداردبی دوست زندگانی......
دنیا خوش است، مال عزیزست و تن شریفلیکن رفیق، بر همه چیزی مقدم است ......